لیانالیانا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

لیانا عسل مامان و بابا

خداحافظ سرخابی!

پسرک دلبندم بعد از گذشت دو سال فارغ التحصیل شد!...و در شش سالگی  اولین خدا حافظی اش را تجربه کرد...خداحافظی از مهد کودک سرخابی و  دوستانی که در این دو سال همراهش بودند و بخشی از خاطرات روزگار شیرین  کودکیش را رقم زدند..   در این مدت به آموخته هایش افزوده شد.. انگلیسی و فرانسه، نقاشی  .کاردستی ،سفالگری ،شنا ،صداهای فارسی ،بازی گروهی ،دوستیابی و تعامل  اجتماعی با همسالان و خیلی چیزهای دیگر...و مهم تر از همه رسم زندگی کردن  را آموخت...و دنیا را تجربه کرد ، دنیایی که کمی متفاوت بود با تجربه نخستین  سالهای زندگیش که در خانه سپری شده بود..در کنار تنها دوستان و  همبازیهایش...پدر و مادر ...
29 خرداد 1393
5777 22 32 ادامه مطلب

هشت ماهه دوست داشتنی من...

دلبند لطیفم.. صدف دهانت هر روز زیباتر میشود..یک مروارید دیگر..این بار از بالا سومین دندان............خوش آمدی                        فسقلی شیرین مامان.. چند روزی بود که دایم انگشت کوچولوت رو توی دهانت میکردی و روی لثه های نرم و نازکت فشار میدادی..حقیقتش اصلا فکرش رو نمیکردم که دهان کوچکت به این زودی میزبان مروارید دیگه ای بشه...... تا این که روز هجدهم خرداد از صدای سایش دندانهای ریزه میزه ات به یکدیگر حدس زدم که نفس مادر باید صاحب دندان جدیدی در فک بالا شده باشد....و وقتی با انگشتم لثه های نرمت را لمس کردم..حس یک دندان تیز کوچولو حدسم را به یقین مبدل کرد.....
19 خرداد 1393
4672 20 44 ادامه مطلب

دختر با دندون من!

نازنینم..دخترم..شاخه نیلوفرم  ماه هشتم زندگیت همراه بود با تغییر و تحولاتی که البته از مدتی پیش بی صبرانه در انتظارش بودم مهمترین و به یاد ماندنی ترینش: رویش اولین مروارید سفید بر روی لثه های نرم صورتی رنگت ...   بیست و نهم اردیبهشت ماه که مصادف بود با هفت ماه و 23 روزگی تو گل نازم وقتی با انگشت کوچکم لثه های نرمت رو لمس کردم تا ببینم خبری از جوانه زدن دندانهایت( که از مدتی پیش از زیر پوست نازک لثه هات خود نمایی میکرد ) هست یا نه ، دستم با یک جسم کوچولوی سخت برخورد کرد ...   و از حس این چیز کوچولوی سفت بود که جیغی از سر خوشحالی کشیدم! و در چشم بر هم زدنی گوشی به دست شدم و خبر رو تلفنی به ...
8 خرداد 1393
11189 21 69 ادامه مطلب
1